به کزو ماند سرای زرنگار
عزیزانمان که میروند، تنها چیزی که از آنها می ماند خاطرات آنهاست که همیشه باماست
.
يادش بخير دكتر ابتين شوهر عمه عزيزم ، هميشه مهربان و شوخ و خوش صحبت بود و از بچگى خيلى از مصاحبت با ايشان لذت مى بردم.
وقتى بچه بودم، از او پرسيدم چطور با عمه دلنواز اشنا شديد؟ و او پاسخى داد كه با اينكه خيلى بچه بودم و سال ها از ان زمان مى گذرد هنوز در خاطرم مانده است. پاسخى كه نشانگر عمق نگاه او به زندگى و روابط خانوادگى بود.
او گفت: هميشه توى زندگى ادم بايد دنبال صفاتى در ادم ها باشد كه پير نمى شود.
من از ايشان پرسيدم: منظورتان چيست؟
جواب داد:عمه تو نسبت به خانواده مهربان و با احساس مسيوليت بود و اين صفاتى است كه با سن هميشه قوى تر مى شود و من مى دانستم كه او يك روزى مادر بسيار خوبى مى شود.
اين يكى از عميق ترين توصيفاتى است كه از عشق و خانواده شنيده ام.
ياد و خاطره شان هميشه با ما زنده است.
روحشان شاد.
Mahbod Haghighi
جناب دکتر آبتین مرد بسیار خوش مشرب و سرزنده ای بودند. هر زمانی که در جمعی ایشون رو میدیدم با همه بگو بخند و شوخی میکردند و به فضای جمع روح میدادند. در مکزیک که برای جشن عروسی فربد و شیرین عزیز جمع شده بودیم ما این فرصت را داشتیم که با ایشون بیشتر آشنا بشیم. خاطره پررنگی که من از ایشون دارم این هست که هر روز که من برای شرکت در کلاس ایروبیک توی آب به سمت استخر بزرگ هتل میرفتم میدیدم دکتر آبتین زودتر از من داخل استخر آماده برای شروع کلاس هستند! روز اول خیلی تعجب کردم چون غیر از خودم کسی رو ندیده بودم که از بین تمام تفریحات دیگر موجود در هتل کلاس ورزش را انتخاب کند! ایشون با انرژی و با روحیه بالا هر روز اون هفته در کلاس ایروبیک داخل استخر شرکت میکردند و حتی زودتر از من میرسیدن و برای من هم دوچرخه توی آب نگه میداشتن که ظرفیت کلاس پر نشود. خیلی لحظات خوب و بیاد ماندنی بود. روحشون شاد!
Mandana Rashidi
عمو آبتين عزيزم با اون خنده هاي آرومتون
من هيچ وقت هيچ وقت يادم نميره در بدترين و سخت ترين روزايي كه تو شك از دست دادن مادرم بودم چقدر هوامو داشتين ، چقدر بهم دل گرمي دادين ، هيچ كلمه و واژه اي كافي براي توصيف انساني مثل شما نيست .
از صميم قلب دوستون دارم و ميدونم كه همه چيزو ميبينيد و ميشنويد
از طرف نيوشا
يادش بخير...
تابستون ها كه همه جمع ميشديم خونه عمو گشتاسب و خاله دلنواز براي ديدن كتي. صداي خنده ي ما دخترا همه ي خونه رو پُر ميكرد. هيچ وقت يادم نميره كه عمو گشتاسب درِ اتاق رو باز ميكرد و ميگفت من از صداي خنده و شادي شما لذت مي برم. چقدر ذوق ميكرد و ما چقدر خوشحال.
چقدر دلمون تنگ ميشه واست عمو گشتاسب. براي خنده و قلب مهربونت. خيلي دوست داريم.
يادت هميشه جاودان❤️
Shirin Malganji
تابستان ۱۳۹۸ شبی با جمعی از دوستان ، در ایران منزل دکتر ابتین نازنین و دلنوازجان دعوت بودیم ،شبی شاد و دلنشین که بسیار خوش گذشت و. خاطره اش هرگز فراموش نمیشود.در طول مهمانی دکتر. پشت سر سام که نشسته بود ایستاد دودستش را دو طرف شانه سام گذاشت و گفت: سام جان کی میری امریکا ؟ بیا با هم بریم، دوست دارم باهم باشیم. حالا دیگه تا ابد باهم هستند،اما چه کسی فکر میکرد این اتفاق انقدر زود بیفته؟یاد هردوشان گرامی
Roohi Kamyar
I remember Amu Goshtasb showed me this game when I was really young. We had to connect lines to make boxes until there were no more dots to connect, and whoever had the most boxes would win the game. Every time I saw Amu in Vancouver, we would always spend hours playing this game together until I grew out of it. These moments showed me a lot about the qualities that Amu carried. I always admired the patience he had with me and others. Even though he did not speak fluent English, he always made an effort to learn it when we would converse. Last summer, he spent hours sharing stories about how he would make wine from scratch. I will forever cherish the memories, stories, and his beautiful smile that he shared with me ❤️
Neda Azizi